معنی ساده کار - جستجوی لغت در جدول جو

ساده کار

لغت نامه دهخدا

ساده کار

فرهنگ لغت هوشیار

ساده کار

تصویری از ساده کار — تصویر ساده کار

فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساده عذار — تصویر ساده عذار

ساده عذار

زیبا، ساده رخ، ساده روی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از گنده کار — تصویر گنده کار

گنده کار

آنکه کارهای زشت و ناپسند بکند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ساده جگر — تصویر ساده جگر

ساده جگر

بی مکر و حیله، بی کینه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سایه وار — تصویر سایه وار

سایه وار

سایه مانند مانند سایه، همچون سایه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تازه کار — تصویر تازه کار

تازه کار

کسی که تازه کاری را یاد گرفته، کم تجربه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خرده کار — تصویر خرده کار

خرده کار

باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سازش کار — تصویر سازش کار

سازش کار

آنکه با دیگری صلح و سازش کند، سازش کننده، سازگار

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سایه دار — تصویر سایه دار

سایه دار

آنچه دارای سایه باشد، هر چیزی که سایه بیندازد، سایه ور، سایه افکن، برای مثال صولتت باد سایه دار ظفر / دولتت باد دایگان ملوک (خاقانی - ۴۷۲)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از کرده کار — تصویر کرده کار

کرده کار

کارکرده، کارآزموده، مجرب، کاردان، برای مثال جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کرده کار و تو ز او کرده کارتر (دقیقی - ۹۹)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از کرده کار — تصویر کرده کار

کرده کار

کارآزموده و مجرب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فساد کار — تصویر فساد کار

فساد کار

بدکار، فتنه انگیز، زیانکار

فرهنگ لغت هوشیار

کنده کار

شخصی را گویند که در مس و برنج و چوب و تخته و امثال آن کنده کاری کند، یعنی صورت چیزی بکند و نقش نماید

فرهنگ لغت هوشیار

گشاده کار

آنکه در کارها جرات و جسارت بخرج دهد کسی که امور را بخوبی فیصل دهد مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار را گشاده کاری باید

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از گنده کار — تصویر گنده کار

گنده کار

آنکه کارهای زشت و ناپسند کند

فرهنگ لغت هوشیار

لاله کار

کارنده لاله کشت کننده لاله: بکار زار بکاریز خون گشادن چشم بنفشه سمن آمیغ لاله کار تو باد، (سوزنی لغ)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نادره کار — تصویر نادره کار

نادره کار

شگفتی آفرین کسی که کارهای عجیب یابی مانند انجام دهد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کامه کار — تصویر کامه کار

کامه کار

کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)

کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تازه کار — تصویر تازه کار

تازه کار

کم تجربه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خرده کار — تصویر خرده کار

خرده کار

آنکه در کار و هنر خویش دقیق و باریک بین است زیبا کار

فرهنگ لغت هوشیار

سایه دار

آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سایه وار — تصویر سایه وار

سایه وار

مانند سایه، شبه مانند: کسانی که سایه وار زندگی می کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساده باز — تصویر ساده باز

ساده باز

آنکه در قمار بی مکر و حیله بازی کند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساده جگر — تصویر ساده جگر

ساده جگر

ساده لوح ساده دل خفیف العقل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساده طور — تصویر ساده طور

ساده طور

شخص بی تکلف صاف و صادق بی ریا ساده وضع

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساده عذار — تصویر ساده عذار

ساده عذار

جوان بی ریش ساده رخ ساده زنخ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساده مال — تصویر ساده مال

ساده مال

کارگری که سفید کاری ساده و بی گل و گچ بری کند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پاره کار — تصویر پاره کار

پاره کار

محبوب شوخ و شنگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بسنده کار — تصویر بسنده کار

بسنده کار

راضی شده خشنود شده، قانع

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساده جگر — تصویر ساده جگر

ساده جگر

((~. جِ))

بی مکر و حیله

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سیاه کار — تصویر سیاه کار

سیاه کار

بدکار، ظالم

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ساده نگر — تصویر ساده نگر

ساده نگر

ساده لوح

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از تازه کار — تصویر تازه کار

تازه کار

مبتدی

فرهنگ واژه فارسی سره